جدول جو
جدول جو

معنی برگ ریزی - جستجوی لغت در جدول جو

برگ ریزی
(بَ)
پائیز. خریف. خزان. (از ناظم الاطباء). برگ ریز. برگ ریزان. رجوع به برگ ریز و برگ ریزان شود، واژگونی و تغییر. (ناظم الاطباء) : سفعه، برگردیدگی گونه. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گیاهی که در زمستان برگ های آن ها می ریزد و در بهار دوباره سبز می شود، پاییز، خزان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرح ریزی
تصویر طرح ریزی
نقشه کشی، برنامه ریزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگ ریزان
تصویر برگ ریزان
خزان، فصل پاییز که برگ درختان می ریزد، برای مثال شرط است که وقت برگ ریزان / خونابه شود ز برگ، ریزان (نظامی۳ - ۵۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
(لَ زَ دَ / دِ)
برگ ریزنده. برگ ریزان. در حال برگ ریختن:
ز توفیدن بوق و از بانگ تیز
همه بیشه بد چون خزان برگ ریز.
اسدی.
ز بس برگ ریزش گه باد تیز
گرفتی جهان هر زمان رستخیز.
اسدی.
- برگ ریز شدن،فروریختن برگ به زمین:
نشانی از کف دربار او دهد به خزان
چو برگ ریز شود بر زمین شجر ز هوا.
سوزنی.
، واپس برده. بازپس برده، پشت و رو کرده. واژگون شده. (فرهنگ فارسی معین). مقلوب. منقلب. و رجوع به برگردانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(بِ تُ)
ترکیب سیمان و آب وریگ و ماسه برای ساختمان کردن. ساختن بتن، دف. دایره. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج). و به این معنی به صورت تبوراک هم آمده است. (برهان قاطع). تصحیف تبوراک است و تبیره و تبیر و طنبور از همین ریشه است. (یادداشت مؤلف) :
آن خر پدرت بکشت خاشاک زدی
مامات دف دورویه چالاک زدی
آن بر سر گورها تبارک خواندی
و این بر در خانه ها تبوراک زدی.
رودکی (از یادداشت مؤلف).
و رجوع به تبوراک شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
برگ ریز. برگ ریزنده. در حال برگ ریختن:
چنین تا به شب برگ ریزان بود
وز آشوب هر دد گریزان بود.
اسدی.
، انتقال یابنده (به حالی) ، تغییریابنده، واژگون شونده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بَ گِ)
بوته های زینتی که پشت برگها بنفش است. (یادداشت دهخدا) ، تغییردهنده. مغیّر، واژگون کننده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
پی ریزی. رجوع به طرح ریختن شود
لغت نامه دهخدا
(دِ رَمْ)
ریختن درم، منعکس ساختن پرتو. پرتو افکنی:
ماه ایشان در آن درم ریزی
خواجه را کرد ماهی انگیزی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبرو ریزی
تصویر آبرو ریزی
هتک آبرو و عزت افتضاح رسوایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرح ریزی
تصویر طرح ریزی
نقشه کشی، پی ریزی پی افکنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگریز
تصویر برگریز
زمانی که برگهای درختان بزمین فرو ریزد خزان پاییز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبرو ریزی
تصویر آبرو ریزی
هتک حرمت
فرهنگ واژه فارسی سره
پی ریزی، طراحی، نقشه ریزی
فرهنگ واژه مترادف متضاد